زمانه شریعتی پسر سختتر است قسمت اول   2009-07-05 21:33:12



زمانه شريعتي پسر سخت‌تر است!
مصاحبه با احسان شريعتي
ثمينا رستگاري

- امسال همايشي براي بزرگداشت شريعتي برگزار نشد. آيا به‌دليل پيش‌بيني عدم امنيت سالن چنين تصميمي گرفتيد يا فكر مي‌كرديد حرف زدن درباره شريعتي در چنين فضايي موضوعيت ندارد؟
امسال قرار بود سي‌ودومين سالگرد دكتر درباره "نوگرايي و بنيادگرايي" در حسينيه ارشاد برگزار شود، من هم يكي از سخنران‌ها بودم و موضوع صحبتم تداوم راه شريعتي پس از او بود و طرح اين پرسش كه چرا اين "تداوم" بصورت مطلوب عملی نشد يا چرا پروژه شريعتي كه تداوم يك طرح پس از سيدجمال و اقبال بود، تحقق نيافت؟ و پاسخ آنکه خلاف تصور رايج، هرچند به‌ظاهر تداوم‌‌گراني در قد و قامت شريعتي در طرح اصلاحگری و پروژه‌ی دين‌پيرایی(رفرماسيون) ظهور نکردند، اما نسلی از روشنفکران و تلاشگران با بذل جان و جوانی خويش در اين راه گام نهادند و امروزه طيفی از چهره‌های ارجمند تداوم‌گر راه شريعتی در جامعه حضور دارند. و اين رسالت مهم را ديگر نبايد فقط در چهره‌های منفرد جستجو کرد.
و نيز اينكه شريعتي به‌عنوان يك چهره فرهنگي كه ادبياتش در انقلاب ايران منتشر و شناخته ‌شده، به عنوان "راه" يا "خط‌مشی" اجتماعي هنوز درست شناخته نشده است. خود ما كه شريعتي را به‌عنوان يك راه می‌فهميديم و تعقيب مي‌كرديم به شرايط انقلاب 57 برخورديم و اين شرايط و حوادث بعد از آن جوّي را به وجود آورد كه مانع تداوم اين راه شد و اتفاقا چون مشابه شرايط امروز است روي همين نكته مي‌توان ايستاد و لختی درنگ كرد.
- چه تشابهی ميان شرايط آغاز انقلاب با شرايط کنونی می بينيد؟
در همين چند هفته ديديم که چگونه در جوّ پسا-انتخاباتی پيش‌آمده بزرگداشت مرسوم هرساله‌ی شريعتي معلّق و معوّق شد، امنيت و آرامش يا آزادی تجمع و بيان از ميان رفت و اين شرایط خود، مورد و موقع مناسبی براي طرح اين پرسش است كه تداوم راه شريعتي يا طرح نوانديشی ملی و دينی ما پس از انقلاب با چه محدوديّت ها و موانع بيرونی روبرو بوده‌است؟ همچنين بسياري از مضامين فكري شريعتي را، هم از نظر محتوايي و هم به‌لحاظ شرايط واقعي مادي، ميتوان در همين صحنه آزمود.
اگر طرحِ مورد نظر شريعتي را به‌عنوان يك پروژه اجتماعي-فرهنگي يعنی همان نوزايي تمدّنی و دين-پيرايي تاريخی (رنسانس و رفرماسيون) در نظر بگيريم، در برابر او پروژه‌ی ديگري پس از انقلاب قوّت گرفت كه هرچند هنوز اسم مناسب خودی را پيدا نكرده، در غرب آن‌را نوعی بنيادگرايي (يا اسلام‌گرايي) مي‌خوانند. پديده‌ي نوظهور پس از انقلاب، که پيش از آن حتي مي‌توان گفت در آثار خود شريعتي هم بصورت موجود غايب بود. در آثار دکتر "تشيع صفوي" مشخصاتي دارد كه با این نوع اسلام‌گرايی نوظهور صددرصد همخوان نيست. تشيع صفوي نوعی تشيع سازش و انفعال بود كه به‌دليل مناسباتش با سلطنت پس از صفويه تا قاجار، مورد نقد شريعتي قرار گرفته بود. ولي پس از انقلاب جرياني به‌وجود آمد كه بخش‌هايي از ادبيات اسلام انقلابي را هم به‌كار مي‌برد و تركيبي از گرايشات مختلف می‌نمود كه از ادبيات همه گرايشات فکری استفاده می‌کرد و همه را كنار مي‌گذاشت. اين پديده بدين نحو در آثار شريعتي پيش‌بينی نشده‌بود. او از اسلام انقلابي در برابر خلافت‌های اسلامی سخن می‌گفت. در نتيجه اگر ادبيات شريعتي در برآمدن انقلاب موثر بود، در خروجی‌ نظام برآمده از آن خيزش به حاشيه رانده شد. به تعبير برخی از انديشمندانِ نظام، انديشه‌ی آن معلم بيشتر به درد "تخريب" می‌خورد تا "تأسيس"!
پس مساله‌ی نخست رشد تفكری رقيب در برابر نوانديشي ديني بود. سپس، حوادث و شرايط سياسي بود كه مانع از اين می‌شد كه پيروان راه شريعتي بتوانند راه فرهنگي عميق و بلندمدت خود را در جامعه پي‌گيرند و تبعات چنين شرايط نامساعد بيروني‌ بر ايشان تحميل می‌شد.
- شما به‌عنوان پوينده راه پدر چگونه (و در کدام نکات) استقلال رأی و فاصله‌ی انتقادی خود را نسبت افكار پدرتان حفظ کرديد؟
شريعتي از همان آغاز برای من و ما يک معلم و آموزگار يك روش بود. او به ما می آموخت که در نقد و بررسي آراء او، شاگرد او باشيم. بنابراين هميشه شاگردانش در بحث و جدل با او، از او می‌آموخته‌اند. یعنی در عين اينكه سخت به او علاقمند بودند اما هيچ‌گاه مريد کور او نشدند. پس مهمتر از نظريات و تزها روش‌شناسی انديشه‌های او بود که شامل شيوه‌هايي پويا و متغيّر و متناسب و متعامل با زمينه و زمانه بود.
مهمتر از انديشه و روش، سنخ‌شناسی يا تيپولوژي موفقی بود که او بلحاظ وجودی از خود ارائه می‌داد. در تاريخ روشنفکری ما تيپ‌های چندساحتی همگونی که هم ملي-مردمی بوده باشند و هم مذهبي-اصلاحگر، هم آزاديخواه و هم عدالت‌طلب، هم اهل تفکر و پژوهش، هم اهل معنويت وعرفان، هم متعهد سياسی-اجتماعی که بعنوان يک "منش" مرجع و رفرانس محسوب شوند، نادر بوده‌اند. اگر شريعتي جايي به‌لحاظ اخلاق فردی يا اجتماعی خراب مي‌كرد، ديگر شريعتي نبود. پس او برغم هر نقطه ضعف و کاستی متصوری، به دليل همين منش، شريعتي شد، يعنی نقاط ضعف محتمل ذيل نقاط قوت قرار مي‌گرفتند، و نه بالعكس.
در حوزه‌ی نظر، خود من مثلا در بحث "امت و امامت"، نسبت به کم‌توجهی به اصل "تناوب" انتقاد داشتم.
و یا از اين تأکيد او در برخی متون بر «اسلامي که تولدی نو می‌يابد»، می‌پرسيدم که منظور از کليّتی ذاتی بنام "اسلام" كدام اسلام بود؟ امروز می‌دانيم که ما يک اسلام نداريم، بلكه به تعداد مسلمان‌ها در جهان، جهان‌های گوناگونی از "اسلام‌ها" داريم. و گاه فاصله‌ی اين اسلام‌ها مشمول همان اصل «مذهب عليه مذهب» می‌شود. اسلام نوانديشيده يا اسلام سنت‌گرا و بنيادانگار طالبانی؟
اما به ‌نظر مي‌رسد كه برخی از طرفداران شريعتي در يك شريعتي تاريخي متوقف شده‌اند و از شريعتي دهه 50 با آن شرايط ويژه تاريخي زاويه نگرفته باشند و هنوز همان بحث‌ها را در جامعه‌اي طرح مي‌كنند كه 30 سال حركت كرده است. در بسياري از مواقع هم در هيأت وكيل مدافع‌هاي شريعتي ظاهر مي‌شوند و در مقابل اتهاماتي كه به شريعتي وارد مي‌شود باز با همان زبان دفاع مي‌كنند.
اکثريت پويندگان اين مسير از روز نخست میدانسته‌اند که "وفا" به آموزه‌های اساسی آن معلم، نه تکرار و تقليد و تعصب اقوال، که تحول و تکامل و تعالی تعاليم و احوال اوست. پس با نوآوری و راهيابی درست و درک نيازها و مقضيّات جديد، بايد نوآفرينی کرد و سخن نو آورد. البته هميشه در همه‌ی "ملل و نحل" برخی از پيروان هم درجا می‌زده‌اند و دچار تصلب میشده‌اند.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات